از نامه ها1
سلام مهربون فرشته ی من دخترم خیلی باهات حرف دارم. خیلی. اینروزا خیلی احساس تنهایی ترس و وحشت میکنم. همه چی سرجاشه اما درونم آروم نیست. با اینکه خیالم از بابت راحته اما انگار ناخوداگاهم بی قرارتوست. جمعه اودم جایی که بچه های مثل تو رو خاک میکنن. منو دیدی مامانی؟ خیلی پشیمون بودم که چرا خودم خاکت نکردم؟ چرا حتی ندیدمت؟ اونجا که رفتم حسابی خاکی شدم و داغ دلم تازه شد. آخه اگه بودی تو بهترین و نرمترین رختخواب میذاشتمت اما حالا رفته بودی زیر خروارها خاک..... جای آغوش گرم من تو زمین سرد خوابیده بودی. درسته که شش ماه بیشتر مهمون دلم نبودی اما تو این شش ماه خیلی سختی کشیدم و انتظارم تو شختترین شرایط طی شد. از همون اولی که تو دلم لونه کرد...
نویسنده :
صبور
12:44