برای فرشته ام که زود آسمانی شد

از نامه ها1

سلام مهربون فرشته ی من دخترم خیلی باهات حرف دارم. خیلی. اینروزا خیلی احساس تنهایی ترس و وحشت میکنم. همه چی سرجاشه اما درونم آروم نیست. با اینکه خیالم از بابت راحته اما انگار ناخوداگاهم بی قرارتوست. جمعه اودم جایی که بچه های مثل تو رو خاک میکنن. منو دیدی مامانی؟ خیلی پشیمون بودم که چرا خودم خاکت نکردم؟ چرا حتی ندیدمت؟ اونجا که رفتم حسابی خاکی شدم و داغ دلم تازه شد. آخه اگه بودی تو بهترین و نرمترین رختخواب میذاشتمت اما حالا رفته بودی زیر خروارها خاک..... جای آغوش گرم من تو زمین سرد خوابیده بودی. درسته که شش ماه بیشتر مهمون دلم نبودی اما تو این شش ماه خیلی سختی کشیدم و انتظارم تو شختترین شرایط طی شد. از همون اولی که تو دلم لونه کرد...
23 مهر 1391

بدون عنوان

چی بگم از کجا بگم؟ از غمی که تو دلمه میدونی مامانت در روز چقدر قرص میخوره؟به قول بابات یگه دکتری نمونده که نرم دکترها میگن مشکل خاصی نیست اما من امید به آیندم رو از ذست دادم دیگه نمیتونم تصور کنم روزایی که خوب و شادیم دیگه نیمتونم تصور کنم که خدا زندگکی خوبی بهم میده مدام فکر میکنم همه چیزمو از دست میدم  و مریضیه بدی مبتلا میشم. دلم میخواد چشمام رو ببندمو ببینم همه چیز برگشته سرجاش من شدم همون آدم محکم و قوی ای که واسه همه تسلی بود شدم همون ادمی که پر از امید بود. همونی که هرموقع هرکس میگفت عجب دنیای بدی با همه سختی ها میگفتم نه بدبین نباش همه چیز قشنگه. با وجود خدا همه چیز قشنگه. خدا همه مشکلات رو حل میکنه. شاید باو...
19 مهر 1391

بدون عنوان

دخترم امروز ١٧مهر روزی که قرار بود تورو تو آغوش بگیرم روزی قرار بود بعد از تحمل دردها زل بزنم تو چشمات و همه ی سختس هارو فراموش کنم روزی که باید به همه زنگ میزدیم و خبر اومدنت رو میدادیم و از شادی لبریز میشدیم اما حالا ١٧مهر و من تنها تو خونه ام تنهام با خدای خودم با مهربون خدایی که تو الان تو آغوششی میدونی عزیزدلم هم دلم غم داره هم میگم حتمن صلاح خدا در این بوده که تو زود بری فقط ترسم ازینه که من مقصر باشم تو نبودنت میترسم من با بدیهام باعث شده باشم که خدا تو رو ازم بگیره.تا اینجوری تنبیهم کنه. چون تو باارزشترین چیز تو دنیا برام بودی. وقتی اینجوری فکر میکنم میگم کاش فلان کاررو نمیکردم تا خدا اینجوری چوبم نمیزد. تا تو طفل م...
17 مهر 1391

بدون عنوان

الان درست سه ماه و نیمه که از رفتنت میگذره خیلی داغونم مامانیی به حساب سونوگرافی باید دو روز دیگه به دنیا میومدی اما تو عجله کردی و سه ماه پیش اومدی زود اومدی زودم رفتی رفتنت خیلی تلخ بود.تمام آرزوهام رو سرم هوار شد. از بعد رفتنت یه روز خوش نداشتم مامانی منی که سختترین اتفاقای زندگی رو تحمل کردم با رفتن تو کمرم شکست دخترم الان کجایی عزیزم؟ من اینهمه سختی ها رو تحمل کردم واسه داشتنت ولی تو نموندی. کلی لباسهای خوشگل واست خریده بودیم. خونمون رو به خاطرت عوض کردیم اما نموندی میدونی تلخ ترین روزها کی بود؟ سه روز آخری که مهمون دلم بودی. سه روزی که هی دلم کوچیک میشد و من آب شدنت رو با چشم خودم میدیدم هربار که دستشویی میرفتم کلی از...
15 مهر 1391
1